ما خاطرات مشترکی داریم
از عشق و شعر،از شب بی پایان
از کوچه های خلوت تهرانپارس
تا انقلاب در وسط باران
ما خاطرات مشترکی داریم
از عشق و شعر،از شب بی پایان
از کوچه های خلوت تهرانپارس
تا انقلاب در وسط باران
ما خاطرات مشترکی داریم
از گریه های تا به ابد جاری
از...[بی تو زنده نخواهم ماند]
از حرف های مضحک و تکراری
از بوسه های اولمان با شرم
از..ترس دیده شدن با هم
از این که...[از تو بجز بودن
من هیچ چیز نمی خواهم]
محکم مرا بگیر در آغوشت
بشکن عزیز بغض گلویم را
بگذار مست جام تو باشم بعد
بشکن دوباره جام سبویم را
بشکن غرور یخ زده ام را باز
بشکن که هر دو زخمی آواریم
کتمان نکن که عاشق هم بودیم
[ما خاطرات مشترکی داریم]
به قلم محمد برازشی
برای خواندن ادامه ی شعر به سایت molavieh.ir مراجعه کنید
شما نیز داستان ها و اشعار خود را در سایت به اشتراک بگذارید و قلم دیگران را نقد کنید