رسم زمانه است که تغییر میکند
با ما چه هاکه بازی تقدیر میکند
دارد عذاب خاطره هایی که داشتیم
پای مرا به حادثه زنجیر میکند
رسم زمانه است که تغییر میکند
با ما چه هاکه بازی تقدیر میکند
دارد عذاب خاطره هایی که داشتیم
پای مرا به حادثه زنجیر میکند
هر روزمان غروب غم انگیز جمعه است
وقتی که بغض بین گلو گیر میکند
ای بی بهانه عزم سفر کرده،صبر کن
دارد گذشتن از تو مرا پیر میکند
خوابیده بختم از تو چه پنهان که مدتیست
ساعت به وقت با تو شدن دیر میکند
ابری ترین دقایق باران گرفتن است
باما چه ها که بازی تقدیر میکند....
به قلم محمد برازشی
برای خواندن ادامه ی شعر به سایت molavieh.ir مراجعه کنید
شما نیز داستان ها و اشعار خود را در سایت به اشتراک بگذارید و قلم دیگران را نقد کنید